قلبِ شکسته...

تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری، ببین قلبم شکسته،جانا به عهد خود وفا کن

"" خـُدایــــــــــــــــــــــا ""... تو تـُـمامــِــــــ ـ ـ ـ خواسته هایــِـــــــ ـ ـ ـ مـَـــــــــــرا اجابتــــــــ می کنیـــــــــــ ؛ اگر و تنهــــــــــــــــــا اگر، از دل بخوانمتـــــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ

 

"" خدایـــــــــــــــــــــــا ""...

چیزی نمیگم،

چیزی نمیگم و سـُـکوتـــــــ میکنم؛

خودت از دلم بخون که چی ازت میخوام...

ای بهترین عاشق،

اجابت کن

" دل ِ خَـستــــــــه ی ِ مـَــــــــــــــــــرا "...

 


 

سلام دوستای گلم

خوبین همگی؟؟؟

خوشین؟؟؟

سلامتین؟؟؟

شادابین؟؟؟

میزونین؟؟؟

سر حالین؟؟؟

روزگار بر وفق ِ مراده؟؟؟

ایشالااااااااااااااااااااااا که جواب همه ی این سوالا "بله" باشه 

 

 


 

اومدم بگم، میخوام از این به بعد، یکی دیگه از دل نوشته هامو برای همیشه بذارم

دل نوشته های قبلیمو خونده بودین؟؟؟

این دل نوشته ای که میخوام بذارم با دل نوشته های قبلیم خیلــــــــــــــــــــــــی فرق داره

این دل نوشته یه دل نوشته ی معمولی نیست 

این یکی همه ی حرفا رو توی خودش جا میده 

نه فقط تمام ِ حرفای منو، تمامه حرفای همه ی ما رو توی خودش جا میده ! 

دل نوشته ای که تا همیشه معنا داره 

تا همیشه معنا میده 

برای هر موقعیتی معنا میده 

برای هر موقعیتی معنا داره...

دل نوشته ای که...

 

 

حتما ادامه ی مطلب رو بخونین دوستای من...

 


" دوستای گلم، هر کسی رمز ادامه مطلب رو میخواد توی کامنت بهم بگه تا رمزو بدم! "

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
دوستای گلم، هر کسی رمز ادامه مطلب رو میخواد توی کامنت بهم بگه تا رمزو بدم!

ادامه مطلب


  اسم من چیست؟ خدایا چه کنم؟ یادم نیست!


امشب آماده شدم تا چه کنم؟ یادم نیست!


من که همسایه نزدیک شقایق بودم


پا شدم آمدم اینجا چه کنم؟ یادم نیست!


من چرا از تو بریدم وچرا... پیش تو برگشتم؟

 

و بنا شد که دلم را چه کنم؟ یادم نیست!


من نشانی دل دربدرم را هربار


از تو پرسیده ام اما چه کنم؟ یادم نیست!


این نوشته غزل کیست که من می خوانم ؟


اسم او چیست؟خدایا چه کنم ؟ یادم نیست...!!!



+نوشته شده در پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:اسم, من, چیست, خدایا, یادم, نیست, آماده, امشب, همسایه, شقایق, اینجا, چرا, بریدم, بنا, دلم, نشانی, دربدر, نوشته, غزل, اسم, ,ساعت2:7توسط هم نفسِ غم... | |


سوختَمـــــــــ ـ ـ ـ باران، بِزَن،

شایَــــــــــد تو خاموشَمـــــــــ کُنیــــــــــ ـ ـ ـ

شایَــــــــــد امشَبــــــــــ سوزشِــــــــــــــ این زَخمـــــــــ ـ ـ ها را کمــــــــــ کُنیـــــــــــــ ـ ـ ـ

آه باران، مَن سَراپایــِـــــــ ـ ـ وُجودَمــــــــــ آتشـــــــ ـ ـ استـــــــــــ ـ ـ ـ

پَس بِزَن باران،

بِزَن،

شایَــــــــــــد تو خاموشَمــــــــ کُنیــــــــــ ـ ـ ـ

 

آتش

+نوشته شده در دو شنبه 19 دی 1390برچسب:سوختم, باران, شاید, خاموش, امشب, سوزش, زخم, کم, سراپا, وجودم, آتش,,ساعت8:7توسط هم نفسِ غم... | |


همراه بسیار است، اما همدمی نیست

        مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

                دلبسته اندوه دامنگیر خود باش

                        از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

                                کار بزرگ خویش را کوچک مپندار

                                        از دوست، دشمن ساختن کار کمی نیست

 

چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت:

                 «انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

                                در فکر فتح "قله ی قافم" که آنجاست

                                           جایی که تا امروز بر آن پرچمی نیست.....


تنهاترین تنها منم

نظر که نمیذارین!!!

یعنی برای اینکه توی نظرسنجی هم شرکت کنین قابلم نمیدونین؟؟؟

 

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟؟؟؟؟

خدایا


فَقَــــــــــــط یه نظر!!!

ممنونم

 

 


.....نمي فهميد حالش را

چنان مي رفت

و من در دست او بودم

و حالا من، تمام هست او بودم

دلم مي سوخت، اما راه پايان کو ؟

نه حتي آب، نسيمي در بيابان کو ؟

و ديگر داشت در دستش، تمام جان من مي سوخت

که ناگه......

 


 

این یه قسمت کوتاه از یه شعره... نسبتا طولانیه، اما ارزش خوندنش رو داره....

 

پ.ن: خوشحال میشم توی نظرسنجی هم شرکت کنین دوستای گلم...

بعد.نوشت: دوستای گلم، به خاطر دلیلی که برای خودم هم روشن نیست، آخرین نظرات وب پاک شده، شرمنده اگر میبینین نظرتون نیست!!!!

 


ادامه مطلب

 

سلام به شما دوستای عزیزم


دیگه آخرای مراسم حج امساله


خیلی از ماها در آرزوی این سفریم... خیلیا هم این سفر رو رفتن


اما تا حالا به ماهیت و اصل وجودیت این سفر فکر کردیم؟؟؟


امشب بدجوری توی این فکر بودم و یاد یه شعری افتادم...


میدونم خیلی از شماها این شعر رو جاهای دیگه دیدین


ولی حس کردم یادآوری و خوندنش خالی از لطف نیست


حداقل برای من که اینطوره....

 

 

 

 

 

 

 

دل خوش از آنیم که حج میرویم


غافل از آنیم که کج میرویم



کعبه به دیدار خدا میرویم ؟


او که همینجاست کجا میرویم ؟



حج بخدا جز به دل پاک نیست


شستن غم از دل غمناک نیست



دین که به تسبیح و سر و ریش نیست


هرکه علی گفت که درویش نیست



صبح به صبح در پی مکر و فریب


شب همه شب گریه و امن یجیب

 


 

 

 

ممنون میشم توی نظر سنجی هم شرکت کنین...

 

 

 

 

دلم تنگ شده...

 

  دلم تنگِ لیلاییه که وقتی با خدا حرف میزد

 

     صدای خدا رو میشنید...

 

       وقتی با خدا حرف میزد

 

         هیچکس رو نمیدید و نمیشنید....


          اون لیلایی که وقتی میگفت خدایا کمکم کن

 

        خدا به دل اون تغییر میداد زندگی رو...

 

      لیلایی که وقتی میگفت یا ابالفضل

 

    همه چیز تغییر میکرد...

 

  لیلایی که خودش رو به خدا میسپرد

 

و بهش ایمان داشت

 

  و از چیزی نمیترسید....


 

 

تو داغونی؟؟؟

 

  اما من از تو داغونترم!

 

    تو دلخوشِ خدایی

 

      اما من یار همیشگیم رو گم کردم...

 

        توی تاریکیه مطلقم

 

          نمیدونم

 

        شایدم روشنی هست و من کورم

 

      میرم

 

    میرم و کوچه کوچه به دنبال خدا میگردم

 

  اما پیداش نمیکنم...


بوش رو استشمام میکنم

 

  اما پیداش نمیکنم...

 

    خسته ام

 

      داغونم

 

        اون عاشق من بود

 

          اما اینقدر بهش بی محلی کردم که

 

        دیگه لیاقت دیدنش رو ندارم...

 

      داغونم

 

   داغون خلأ نبودش

 

 دارم میمیرممممممممم

 

  کجایی خداااااااااااااااااااااااااااا....

 

ممنون میشم توی نظر سنجی هم شرکت کنین

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هِی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت

و هِی این و آن سَرسَری آمد و رفت


ولی هیچکس واقعا، اتاقِ دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود، کسی قفلِ قلبِ مرا وا نکرد

یکی گفت: چرا این اتاق، پر از دود و آه است؟

یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است!!

یکی گفت: چرا نورِ اینجا، کم است؟

وآن دیگری گفت: و انگار هر آجرش، فقط از غم و غصه و ماتم است...


و رفتند و بعدش، دلم ماند بی مشتری!

و من تازه آن وقت گفتم:

خدایا تو قلب مرا میخری؟؟؟

 

و فردای آن روز، خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه، پشتِ سرِ خود بست

و من روی آن در نوشتم:

ببخشید، دیگر، برای شما جا نداریم

از این پس به جز او، کسی را نداریم....

 


دوستای گلم خوشحال میشم نظراتون رو بخونم

لطفأ توی نظرسنجی هم شرکت کنین و به سواش جواب بدین

ممنونم ازتون

+نوشته شده در شنبه 23 مهر 1390برچسب:,ساعت13:2توسط هم نفسِ غم... | |

سلام

خوبین دوستای گلم؟؟؟

خیلی سعی کردم یه آپ جدید بذارم...

اما اون آپ آخرم قبل حذف شدن وبلاگ رو نمیتونم فراموش کنم

برای همین دوباره قرارش دادم...

 

 

کهنه فروش،

قلب شکسته میخری؟؟؟

+نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,ساعت15:2توسط هم نفسِ غم... | |

سلاممممممممم

دلم برای همتون تنگ شده بچه ها

خوبین؟؟؟؟؟؟

این توضیح رو برای دوستای غیر لوکس بلاگ میدم

این سرور به علت تغییر یه سری کد گذاری ها یه مدت غیر فعال بود

بعد از راه اندازی هم یه سری از وب ها از جمله وب من حذف شدن

اما من به خاطر یه سری مشکلات فقط فرصت کردم لینکم رو دوباره به نام خودم ثبت کنم

بیشتر از یک ماه هم نبودم

الان اومدم به همتون سر بزنم

ایشالا طی این یکی دو روز میام به تک تک شما دوستایی که بهم سر زدین سر میزنم

دلم برای همتون یه ذرههههههه شده

فعلأ

+نوشته شده در 3 مهر 1390برچسب:,ساعت3:59توسط هم نفسِ غم... | |